شهریور، به پایان رسیده بود و گرمای طاقت فرسایش، نفسهای آخر را می کشید. هفته دوم مهر آمده تا آن ترافیک عجیب و سنگین آخرین هفته تعطیلات، از جاده های زیبای شمال به اتوبانهای بی روح و نخراشیده تهران برگردد. حالا وقتش است؛ بعد از یک ماه کار بی وقفه در هُرم گرما، جاده ما را صدا می زند. باید همه آن کارهای روزمره خسته کننده، همه آن تنش های روزانه شهری و همه آن تمناهای احمقانه زندگی مدرن را، دستکم برای دو-سه روزی، پشت سر جا گذاشت تا در هوای کرانه های دریای مازندران، آن تکه از مام وطن که هنوز سرب و مونوکسید و نیترات و انواع و اقسام ذراتِ زائیده دست بشر، آلوده اش نکرده است، نفسی بکشیم.
مثل هر مسافرتی، تقویم را چک می کنم. برنامه های همسرجان را هماهنگ می کنم، پیش بینی های هوا، باران را انتظار می کشد. چه چیزی بهتر از نم نم باران و بوی آب در خنکای شمال؟! می ماند یک چیز و شاید مهمترین چیز؛ یعنی اقامتگاه سفر که آن هم به لطف همین تکنولوژی جدید، رزرو هتل با دو-سه کلیک در سایت محبوبِ هتلیار، انجام می شود، آن هم با یک تخفیف دلچسب. برای رزرو هتل آزادی خزر با خودم می گویم اینترنت چقدر همه چیز را سهل و آسان کرده است!
صبح گاهی که مردم تهران به اتوبانها سرازیر می شوند، ما به راه دیگری می رویم. جاده چالوس را با آن هوای متغیرش، با آن رستورانها و غذاخوری های متنوعش، با آن پیچ ها و شیب راههای مخوفش، دوست دارم. هر تکه این کوهستان پرشکوه، تابلوایست از رنگهای زنده آفریدگار که بر سر بیننده اش فریاد می زند: مرا ببین و تحسینم کن! عاشق آنم که پنجره را پایین بکشم و دستم را لحظه ای بیرون نگه دارم تا خنکای آن راه بهشتی را با ذره ذره پوستم ببلعم.
بعد از چند ساعت رانندگی، و توقفی کوتاه، به جاده کمربندی شهر چالوس می پیچیم؛ همانی که مسافران را به تله کابین نمک آبرود می برد. راهیست که بارها رفته ایم. اما اینبار، مقصدی جدید داریم در همان حوالی. کمی بعد از تله کابین، و بر جاده ای که به موازات دریای آبی و مواج، می گذرد، به یک فرعی می پیچیم و از ورای درختان پربرگ نارنج که چون جنگل انبوهی، اطرافت را پر کرده اند، اقامتگاه چندروزه مان خودش را آشکار می کند؛ هتل هایت خزر، مانده بر کرانه های خزر، و بر چشم اندازی مسحور کننده از جنگلهای سبز شمالی، انتظار ما را می کشد.
در لابی، کمی طول می کشد تا کارکنان خوش برخورد هتل کارهای پذیرش را انجام دهند و همان زمان کوتاه، فرصتی می شود تا نگاهی به معماری جالب و تابلوهای زیبای لابی بیاندازیم. در هتلهای زیادی، چه داخل و چه خارج، بوده ام اما معماری معدودی از آنها، به جذابیت هتل هایت است. طراحی مدرنی است که با گذشت دهه ها از ساخت این سازه عظیم بر کناره های دریای مازندران، هنوز جدید و چشم نواز است.
خوشبختانه اتاق در طبقات انتهایی است و رو به سوی دریا. وقتی داخل می شویم، اولین کار، رفتن به ایوان نسبتا بزرگ اتاق است. وقتی درب شیشه ای ایوان را کنار می زنیم، رنگ نیل گون به چشمانت می نشیند و بوی دریا، مشامت را پر می کند و صدایی آرام و گوش نوازش، برایت لالایی می خواند. دلت می خوامد ساعتها، بر صندلی های همان ایوان بنشینی و به آن بیکران گستره آبی و مواج که از همه سو، دیدگانت را پر کرده اند، خیره شوی. اما نه، او منتظرت است. آن اتاق دلپذیر و راحت را جا می گذاریم و از درهای لابی، و از میان باغ خرم و سبزی که هتل را در بر گرفته، شتابان، به کنار ساحلش می رویم؛ ساحلی تمیز، بزرگ و خلوت است. همانجا بر سنگهای موج شکن که می نشینی، صدای موجها، توی گوشَت می نشیند. صدای خروش و رنگهای کف کرده بر آبهای سفید، که می رود و دوباره برمی گردد، تو را از همه چیز جدا می کند، از آن زندگی شتابزده و بی توقف شهری، از آن خواسته های کوتاه که به خاطرش، بام تا شام، می دوی و می دوی. هتل آزادی خزر همانند هتل آزادی تهران و هتل استقلال تهران دارای معماری دوست داشتنی و منحصر بفرد است و از نظر برخورد پرسنل هتل همانند هتل اسپیناس پالاس می باشد
یک چیزی اما هشدار می دهد که دیگر تماشا کردن بس است! حق هم دارد! برای شکم گرسنه باید کاری کرد! سروته می کنیم به یک رستوران در همان نزدیکی. محل دنجی است با معماری یک کشتی؛ رستوران باران دقیقا چسبیده به دریاست. جایی آن جلو، بر عرشه رستوران، یک ماهی سفید برشته شده و خوش-نمک، با زیتون و بقیه مخلفات، غرولندهای شکم را خاموش می کند. بعد از استراحت کوتاهی در هتل، دوباره مشتاق دریا می شویم و قدم زدنی آرامش بخش بر فضای باز و سرسبز اطراف هتل هایت. غروب آنجا دیدنی تر است. خورشید که پایین می رود، رنگهای دریا و آسمان تازه خودشان را نشان می دهند و صدای دریا، خروشان-تر می شود. وقتی اینجا می آیی، دیگر لازم نیست برای دیدن دریا،جای دیگری بروی!
خستگی مجال نمی دهد بیش از آن، کنار آب باشیم. دوباره برمی گردیم به اتاق. لم دادن بر تخت-خواب و نوشیدن فنجانی قهوه و تماشای یک فیلم خوب از شبکه هتل، خودش استراحت لذت بخشی است. اما صد افسوس که آنجا، برخلاف خیلی هتلهای دیگر، اینترنت رایگان ندارد و این برای من که چک کردن ایمیل-هایم، عادت سنگینی شده، کمی خارج از تحمل است. اما شاید همین هم فرصتی باشد برای فراموش کردن همان کارهای نیمه بند و پراسترس.
شب، درب کشوئی ایوان را نیمه باز می گذاریم تا نم نم هوای خنک داخل بیاید. فردا باید سری بزنیم به نمک آبرود! سر به بالش می گذارم و به این محدود جنگلهای سبزی فکر می کنم که مأمن آسایش و طراوت میهن اند و هر روز آنها را کمتر و کمتر می کنیم. به رویای سبزی فرو می شوم و با صدای امواج، که طوفانی تر شده اند، به خواب می روم. فردا هم روز دیگری خواهد بود.